زایلە - آنگاه که پس ازسالها ستم وکشتار، رژیم صدام حسین توسط حمله آمریکا درسال 2003 ساقط گردیداغلب مردم عراق خصوصاًکردها سقوط دیکتاتور را جشن گرفتند وبا خوش بینی تمام ،روزگار پس دیکتاتوریت را درمقابل دیدگانشان تصور میکردند.اما حقیقت اینکه تنها با رفتن شخص صدام ومنحل شدن حکومتش دیکتاتوریت وبعثیسم ازعراق زدوده نمی شود.
یکی ازقاعده های نظریه سیستمها این است که هرجزئی گزارشگر یک سیستم است اگرچه سیستم بخواهد خودرا درشمایل دیگری ترسیم نماید. درواقع نظامی که سالها بر یک جامعه حکم رانده ،تمام زوایایش رادرکنترل داشته ،در تمام ابعادش رخنه نموده و تاثیراتش را برای نسلهای بعدی نیز به ارث گذاشته است.
هرگاه یک نظام با انگیزه ی حذف دیگری بنیان نهاده می شوداگرچه بامبادی منزه نیز شکل گرفته باشد خواه ناخواه ساختارتربیتی آن بستر ظهوروگسترش استعدادهایی میشودکه کشتارواعمال ضدانسانی به اساس رفتارش تبدیل میگردد.دریکی ازبندهای اساسنامه حزب بعت عبارت:«عراق بخشی ازسرزمین اجدادی اعراب است و تمام تلاشش اتحاد تمامیت این سرزمین است»به چشم میخورد که بیانگر پذیرش تنهایک حرف برروی نقشه این سرزمینهاست واین بنیان تمامی خشونتهایی است که این حزب برای رسیدن به اهداف شومش بکارگرفت.
این عبارت وصدها عبارت دیگر ازاین دست بنیان وریشه توتالیتاریزمی است که موجودیت خودرا درحذف دیگری می بیند.توتالیتاریزمی که بزرگترین خوفش تکثر
اجتماعی میباشد.
دیکتاتوریت بعث حذف خودرادرپذیرش دیگری میبیندوهرگاه دیگری در کنارش زاده شودترس براندامش چیره می گرددو هرموجودی خارج ازخود را سنبلی از دشمن میپندارد.ازنتایج مخوف چنین افکاری عدم پذیرش دیگری است وپذیرشش تنها تحت عنوان دشمن می باشد.
کرددرنظر بعثیسم برقعی ازدشمن بر چهره داشت زیراجامعه ای که بعث درپی ساختنش بود باوجود اوشکل نمیگرفت.چراکه اوخواهان جامعه ای عاری از کشمکش سیاسی ـ اجتماعی ویکدست بودکه تنهاواژه آره وبله قربان برزبانشان جاری شود.کردها دراین دنیای توتالیتاری نقش مخرب داشتندبه همین خاطربرای صدام ورژیم بعث غیرقابل تحمل بودند.
درنظام توتالیتاری که بعث یکی ازمظاهرش بود اعتراف به دیگری نه به این عنوان است که موجودیت یابد بلکه با این هدف که ازاو دشمنی برای برجسته نمودن خودبسازد صورت می گرفت.به عقیده ریبوار سیویلی یکی ازطرحهایی که رژیم بعث ازآن برای این دیگری سازی استفاده مینمود،طرح تعریب بود.ایشان به جای واژه تعریب اصطلاح «به دیگری کردن»راپیشنهاد میکندومعتقداست که هدف بعث عرب کردن کردها نبودبلکه میخواست کردهارابه دیگری عرب تبدیل نماید تاآنها راهمچون تهدیدی علیه خود بنگردوبعدهاطرح نابودیش را فراهم سازد»ایشان به دیگری کردن را درسادهترین معنایش تمایزبین خودوبیرون ازخودوبزرگ نمایاندن خود دربرابرخوارشمردن دیگری معنا میکند.
صدام برای این دیگرسازی،کردهاو دیگراقلیتهای ملی و مذهبی موجود را نشانه میگرفت به همین خاطر انفال راکه پیشتر نیز درمقابل دیگری به کار گرفته شده بودبرای نامگذاری عملیات حذف دیگری به کارگرفت.
درواقع شور و شعف اقلیتهای حاکم برعراق خصوصاً کردها درآن بود که سهواً بعثیسم را در شخص صدام و رژیمش خلاصه کرده بودند. سیاست کرد سالها درمجادله با سیاست بعثیسم بود بدون اینکه توانسته باشد دیالوگی فکری میان این جنبشهای سیاسی ایجادنماید.بنابه آنچه درعبارات پیشین ذکرکردم نمی توان انکارنمود که درفرهنگ حاکم برعراق برخی ازعناصربعثیسم به جای مانده اند.
روشنفکر وسیاستمدار کرد برای پیشگیری از ظهورمجددخشونتهای گذشته باید آنچه راکه سالهاپیش انجام نداد امروزبا جدیت تام انجام دهد.آنها باید در تشکیل گروهها و انجمنهای دمکراسی خواه که نقطه مقابل توتالیتاریت تمامیت خواه است ودرشکل دهی به فرهنگ دمکراسی وپذیرش رقابت اجتماعی وایجاد فضای آزاد تعبیراز خود ،برقراری صلح وآرامش اجتماعی وپذیرش گروههای موافق ومخالف درکنارهم نهایت تلاش خودرابه عمل آورند.